هر باخت نشانه یک پیروزی است پس اگه باختی دوباره بلند شو و بجنگ

کنیچیوا دوزتان

ای درد بگیرید

من حوصله لوس بازی و اینارو ندارم

زودتر اعلام شخصیت کنید تا نکشتمتون

برا بیوگرافی هم...این چیزایی رو که میگم بدید وگرنه سرتون میره

نام:

اخلاق:

سرگرمی و کار مورد علاقه:

مکانی که اونجا رو دوست دارید:

عشقتون:

رنگ چشم:

حالت مو و رنگ مو:

تیپ:

جادو مورد نظرتون و رنگش:

وووووو.....هیچی دیگه زودتر اعلام شخصیت کنید تا نزدمتون

 


. شنبه 29 اسفند 1394 . 14:41 .(BY*fatemeh shiraishi )

 

 

من منتظرم براتون رمانو بنویسم اخه......

 

سلام چرا تو اعلام شخصیت شرکت نمیکنید؟

 

ریوما ایچیزن&&رومینا یوکیمورا

بانتا مارویی&&روشنا یوکیمورا

زایزن هیکار&&مرلیایوکیمورا

شیتارو اوتاری&&هایجین یوکیمورا

ایجی کیکومارو&&ارمیتااتوبه

اینهیه تزوکا&&اوسوی تاکومی

کورانوسوکه شیرایشی&&ترسا اتوبه

نویسنده های محترم برید یکم تبلیغ کنید اینجا باکتری هم پر نمیزنه**

نویسینده های محترم فعال باشید**

نویسنده های محترم میزنم میکشمتون رمان بنویسید**

 


Tag's:
. پنج شنبه 27 اسفند 1394 . 18:12 .(BY*fatemeh shiraishi )

سلام

بزارید از قبل اذان مغرب شروع کنم

ما تو خونه نشسته بودیم من خیلی ریلکس مامانم در حال استرس مامان بزرگم داره هفت جد یارو رو نفرین میکنه که از این بمب و نارنجکا میزنه

بعد که اذان گفته شد و همه ساکت بودیم یهو سه تا نارنجک پشت هم ترکید این وسط من دهنو وا کردم و بلند داد زدم:الله اکبر، الله اکبر 

بعد پدر بزرگم نمازشو داشت میخوند که یه بمبک زدن و انگار کل خونه لرزید بعدش که پدربزرگم که نمازشو خوند من بساطمو برداشتم و د برو که رفتیم حیاط 

رفتم حیاط اول کار این پیازی هارو زدم همه پسرا خندیدن به من منم رفتم اون هفت ترقه رو روشن کردم انداختم زیر پای همشون دادشون رفت هوا حالا من بهشون خندیدم 

بعدش سر این فندک با پسرعموم دعوا میکردم اون داد میزد من میزدم رو پاش

بعدش که هوا کامل تاریک شد رفتم اون سوتی هامو برداشتم اولی رو روشن کردم چوبشم با خودش رفت #_#

بعدش این توپی هارو نزدم چون خیلی بد بود دادم به عموی مامانم همه رو زد×_×

بعدش رفتم اون پونزده تایی رو روشن کردم رو هوا با پشت بوم رو به رویی رقابت میکردیم یکی اونا میزدن یکی من

بعدش رفتم اون سیگارت هامو برداشتم کبریت رو دادم دست عمم بعد عمه ام کبریت روشن میکرد من سیگارت رو میگرفتم سمت کبریت و روشنش میکردم و مینداختم وسط حیاط عمم داد میزد:توپی توپی بعد همه پناه میگرفتن 

بعدش منکه سیگارت هام تموم شد رفتم پیش دایی بزرگم از تو جیبش یه مشت سیگارت برداشتم بعد اونا رو هم زدم میخواستیم بالون بفرستیم من و دایی کوچیکم باهم ، دایی بزرگم و زن داییم باهم، علیرضا و خواهرش فاطمه باهم، مسعود و امیر علی هم باهم ، بعد من و دایی کوچیکم روشن کردیم تا وسط راه رفت بعدش سوخت ، علیرضا و فاطمه هم کلا سوخت نرفت بالا، مسعود و امیرعلی هم گند زدن تو درست کردن بالون ، بعد مال دایی بزرگم و زن دایی رفت هوا همه هم خوشحال 

بعدش دایی بزرگم و علیرضا دوباره داشتن درست میکردن من و دایی کوچیکم رفت پشت اون 206 سنگر گرفتیم بعد سیگارت روشن کردیم انداختم زیر پاشون منم داد کشیدم:توپی توپی بعد همه بالون رو ول کردن و سنگر گرفتن

بعد دایی کوچیکم داشت اتیش رو اوکی میکرد دایی بزرگم زیرش یه سیگارت انداخت داشت میشست روش بعد من جیغ کشیدم:توپی توپی ( کلا این توپیا بدجور خطرناکن پای مامان منو سوزونده )

همه سنگر گرفتن بعد دایی کوچیکم سیگارت رو له کرد !

بعدش میخواستیم از رو اتیش بپریم اولین نفر من داوطلب شدم از روی اون اتیش به اون بلندی بپرم مثل عقاب پریده بودم هفت بارباید پرید از رو اتیش 

بعد علیرضا از پریدنم یه فیلم اسلومویشن گرفته بود این عقاب پریده بودم از همه گرفت مال من قشنگ تر شد

بعدش جاتون خالی بال کبابی زدیم 

بعدشم خواستیم عکس بگیریم من پیش دایی بزرگم ایستادم دایی بزرگم با یه دست فندک رو روشن میکرد و ترقه سیگارت روشن میکرد مینداخت جلو پای دخترا که جلو ایستاده بودن کل عکس بهم میخورد 

من و دایی بزرگم میخندیدیم 

بعدشم نخود نخود هرکه رود خانه خود

 


. چهار شنبه 26 اسفند 1394 . 10:5 .(BY*fatemeh shiraishi )

خب عزیزان چهارشنبه سوزی رو تسلیت میگم راستی قالبو درست کردم نویسنده ها اگه دوست داشتین بگین  اگه نداشتین خو اشکالی نداره 

یکی دیگه میسازم


. سه شنبه 25 اسفند 1394 . 20:4 .(BY*fatemeh shiraishi )

تق توق فشفشه... فاصله مون کم بشه

هیزم و نفت اتیش...دوست دارم خداییش

سیب زمینی به سیخه...عکس گلت به میخه

غماتو بیار فوتش کن...کینه داری شوتش کن

هوا بهاری میشه...سرما فراری میشه

زردی از دور بشه...هرچی میخوای جور بشه

چهارشنبه سوزی تسلیت


. سه شنبه 25 اسفند 1394 . 16:22 .(BY*fatemeh shiraishi )

کنیچیوا دوزتان

خب ترقه ای چیزی خریدید؟

والا من دوتا ترقه پونزده تایی، دو جعبه ترقه کبریتی، شیش تا ترقه هفت رنگی یه بسته کامل ترقه توپی که...یه بسته کبریتیمو دایی بزرگم کش رفت از من T_T

وووو فردا قراره همه رو زیر پایی دخترعمو ها و پسرعمو ها  بقیه تست کنم


. سه شنبه 25 اسفند 1394 . 1:54 .(BY*fatemeh shiraishi )

کنیچیوا دوزتان

من اینقدر فضولم اومدم فضولی

خب چهارشنبه سوری چه کاره اید؟

من میخوام از اون پیازی ها ، نارنجکی، سیگاری، زنبوری و کپسول و ...بزنم تو حیاط

 


. یک شنبه 23 اسفند 1394 . 19:46 .(BY*fatemeh shiraishi )

خب ببین روشنا میخوای نویسنده بشی

باید یه رمز بدی میتونه عددی باشه یا حروفی فرقی نداره 

بعد باید یه نام کاربری به انگلیسی بدی 

و اگه خواستی پست الکترونیک بده نخواستی هم مال خودمو میزنم

بعدش که نویسندت کردم

میری به ادرس :loxblog.com login.php 

بعد اونجا صفحه اصلی زده ورود اعضا موقع ورود نام کاربری و رمزتو میخواد تو نام کاربری 

وقتی میخوای بنویسی برای مثال : fateme@friendsromans

باید نام کاربری رو دادی جلوش بیای @friendsromans

رو بنویسی

و بعدم رمزتو میزنی 

وقتی اینکارو کردی وارد مدیریت پنلت میشی و اونجا با ارسال مطلب جدید میتونی پست بزاری و اندازه و نوع قلم  و اپلود عکس و اینجور چیزا

بعد اونجا دوتا بخش هست زده نظرات بیننده ها اونجا نظراتی که برات میاد رو میتونی ببینی و تایید کنی و پاسخ بدی بهشون  بعد یجا نظرات خصوصی هست اونجا نظرات خصوصیتو میبینی 

پیوند های روزانه برای لینک کردن هست اول اسم اون وب رو میزنی بعد توصیحات رو ولش کن میری ادرس هم میزنی و بعدم والسلام

 

مفهوم بود دیه؟


. جمعه 21 اسفند 1394 . 21:18 .(BY*fatemeh shiraishi )

سلام بنده با اجازه ی شما میخواهد رمان بنویسد#

 

خب بهتره هرچی زود تر اعلام شخصیت کنیــــــــــــــــــــــــــــــــد#

 

فقط یکم رمان غمگینه زود تر اعلام شخصیت کنیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد#

 

آرام

 

 

بخدا اگه بیوگرافی ندیــــن میکشمتون 

 

نام:

فامیل:

خانواده:

سن:

قد:

وزن:

رنگ چشم:

رنگ مو:

رنگ پوست:

نام عشق:

حالت مو ،فرفری،لَخت،صاف:

نوع لباس،مجلسی،اسپرت،:

اخلاق:

شخصیت:

رنگ راکت:

دوستان صمیمی:

التمام

خب اونایی که موخان خواهرم باشن فقط بگن((اوکی خ))

 

ریوما ایچیزن&رومینا یوکیمورا

زایزن هیکارو&مرلیا یوکیمورا

شیتارو اوتاری&هایجین یوکیمورا

بانتا مارویی&روشنا  یوکیمورا

اوسوی تاکومی&اینهیه تزوکا(بیو ندی خفت میکنم بهش بگیــن)

کورانوسوکه شیرایشی&ترسا(بیو بده اجی)

ایجی کیکومارو&ارمیتا گیکو

 

.

.

بقیه رو همین جا اضافه میکنم **______________**

 


Tag's:
. جمعه 21 اسفند 1394 . 14:9 .(BY*fatemeh shiraishi )

کنیچیوا دوزتان 

من این وب رو بخاطر این زدم چون اون وب دلنوشته هک شد الانم اینو زدم 

خب قراره اینجا نویسنده داشته باشه 


. جمعه 21 اسفند 1394 . 11:55 .(BY*fatemeh shiraishi )
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد
رمان های دوستان
ABOUT

به وبلاگ ما خوش اومدید این وب یه وب گروهی هست با نویسنده های خوب تو اینجا از رمان، عکس، مطالب جالب اپ میشه امیدوارم از وبلاگمون خوشتون بیاد
CATEGORIES
TAGS
..DAILY.. میوسا ژژونم
رویـــــا جان
هایجیـــــــن جون
ارمیتـــــــا جون
رایــــــــا جان
ایـــــکا جونمون
تــــــــرسا ژونم
وب مرلیا
ستــــــــارگان تنیس
ملینا جونم
جی پی اس ردیاب ماشین
ال ای دی هدلایت زنون led
جلو پنجره لیفان x60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رمان های دوستان و آدرس friendsromans.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





OTHER

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 124
بازدید کل : 7544
تعداد مطالب : 50
تعداد نظرات : 343
تعداد آنلاین : 1